باربدباربد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

شازده کوچولو

یادت نره

خدا  از همه به تو مهربانتر است  هیچ اتفاقی در دنیا بد نیست اگر روی دیگرش را پیدا کنی معجزه وجود دارد معجزه به زمان نیاز ندارد به ایمان نیاز دارد  تو جانشین خدا در روی زمینی پس ماموریتت را به خوبی انجام بده تو یک فرصت برای دنیایی پس سعی نکن کسی را تکرار کنی قانون طلایی هستی در یک کلمه خلاصه شده است ایمان به نیرویی ماورائ نیروی انسانی ایمان به نیروی خداوند ایمان دو بعد دارد صبر و توکل و . . . یادت نره خداوند همیشه در کنار توست . ...
8 تير 1391

هیچ کس چیزی نفهمه

وقتی جواب آزمایش رو گرفتیم قرار شد تا شنیدن صدای قلب شما به هیچکس چیزی نگیم به قول خاله فروغ قرار شد بین خودمون صد نفر بمونه . اما . . . از فردای اونروز هر کی برای عید دیدنی میومد خونه ی آقاجون تا منو میدید می گفت آخه مبارک باشه حامله ای؟ هرکسم منو ندیده بود به عزیز جون زنگ میزد ومیگفت من دیشب خواب دیدم خدا به زینب جون یه نی نی داده خبریه ؟! واسه 13 بدر  همه ی فامیل جمع شدن پارک همیشگی هر کسم تا اون موقع نفهمیده بود من حامله هستم  اونجا فهمید آخه نیما  همش شکم مامانی رو بوس میکرد وهی میگفت نی نی تو هم دوست داری فوتبال بازی کنی؟ خلاصه اینجوری شد که هیچکس نفهمید . . . ...
8 تير 1391

جواب تست بارداری

٢٥ اسفند نود بود که من و بابایی برای تعطیلات عید رفتیم شمال دو روز بیشتر از مسافرتمون نگذشته بود که تولد احساس ناب و خاصی را تجربه میکردم  حسی که به هیچ وجه قابل توصیف نیست در مورد این احساس با بابایی صحبت کردم خیلی خوشحال شد و بدون هیچ تردیدی گفت که من باردارم  و اصرار داشت تا همون روز آزمایش بدم ولی چون نزدیک سال نو بود اکثر آزمایشگاه ها بسته بودن پس بابایی به داروخونه ی که نزدیک ویلامون بود رفت و چند دقیقه بعد با یک کیسه پر از بی بی چک برگشت ویلا وگفت محض احتیاط چند تا بیبی چک خریده  ولی من اینقدر استرس داشتم  که ترجیح دادم چند روز دیگه صبر کنم آخه اگه خدایی نکرده جواب منفی بود خیلی حالم گرفته میشد فردا...
7 تير 1391

سلام نینیمون

گل مامان ! امروز بالاخره بعد از چهار ماه استراحت مطلق کمی آزادی عمل پیدا کردم و تونستم این وبلاگ رو برای شما گل دلم درست کنم تا وقتی کمی بزرگتر شدی وبلاگت و ببینی وکلی ذوق کنی   وبلاگی که پر از خاطرات وعکس های خودته تازه عزیز دلم وقتی یه کم دیگه بزرگتر شدی فقط یه خورده دیگه با همدیگه وبلاگت رو مینویسیم  ...
4 تير 1391