باربدباربد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

شازده کوچولو

بدون عنوان

1391/7/2 0:50
نویسنده : مامانی
186 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز مامان !

الآن ساعت 11:55 نیمه شب است و سی و یک هفته و دو روز که خداوند شما رو به ما هدیه داد .

الهی فدات شم عشق مامان

الان که دارم بعد از مدتها تو وبلاگت برات مینویسم شما اونقدر بزرگ شدی که با دو ماه پیشت قابل قیاس نیستی . ( ماشاالله )

امروز از صبح به ندرت تکون خوردی و بیشتر یه گوشه ی شکمم خودت رو قلمبه میکردی . هر چی برات قصه گفتم هرچی شعر و آواز خوندم  فایده ای نداشت که نداشت . ناراحت

خوب فکر کنم دوباره با مامانی قهر کرده بودی ولی هر چی فکر میکنم علتش رو نمیدونم . البته فهر کردن شما سابقه داره  . . .

امروز عصری با بابایی رفتیم  درمانگاه تا مامان آمپولم بزنم از شانس من خانم پرستار بد جوری آمپول زد و مامانی کلی دردش اومد . من که به خاطر تکون نخوردن شما از صبح بغض کرده بودم درد آمپول بهونه کردم و از جلوی درمانگاه تا خونه  گریه کردم .گریه

بابایی هم که خیلی دلواپس ما بود هرچی با شما صحبت میکرد و قربون صدقه ات میرفت فایده ای نداشت که نداشت . افسوس

خلاصه شما علی رغم التماس ها و تلاش های من و بابایی تکون نخوردی که نخوردی . البته من همون صبح که متوجه تکون خوردنات نشدم با دکترت تماس گرفتم گفت ( اکه تا فردا همین جور کم تحرک بود بیا برای معاینه ) .

کم تحرکی شما ادامه داشت تا همین چند دقیقه پیش . که بابایی چراغ ها رو خاموش کرد تا بخوابیم . شما که از تاریکی خیلی بدت میاد شروع کردی به لگد زدن و مشت زدن . نیشخند

و همین الان هم شما داری لگد میزنی به شکم من بهتره برم چراغ رو روشن تا شما دوباره قهر نکردی .خنده

بیچاره بابایی که به خاطر پسرش هر شب مجبوره تو روشنایی بخوابه .چشمک

 

باربد گلم ! عشق مامان !

خیلی خیلی دوست داریم و بی صبرانه منتظرتیمماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)